موسسه آموزشی پژوهشی پارسبانان

این موسسه به آموزش و پژوهش در زمینه های مختلف علمی می پردازد و به ارائه مشاوره و آموزش مبادرت می نماید . سوال از شما و تحقیقات و یافتن پاسخ و آموزش با ما

موسسه آموزشی پژوهشی پارسبانان

این موسسه به آموزش و پژوهش در زمینه های مختلف علمی می پردازد و به ارائه مشاوره و آموزش مبادرت می نماید . سوال از شما و تحقیقات و یافتن پاسخ و آموزش با ما

آموزش مدیریت بحران
آموزش مدیریت بازار
آموزش مدیریت تحقیقات
آموزش مدیریت فناوری
تالیف و تحقیق در زمینه های مختلفی که مورد نیاز شما باشد
سوال از شما و تحقیقات و یافتن پاسخ و آموزش با ما

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

روانشناسی مثبت

پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۳۹ ق.ظ

مقدمه:

در بین رویکردهای مختلف روان‌شناسی شاید هیچکدام سرعتی را که روان‌شناسی مثبت‌گرا[1] در تبدیل به یک رویکرد عمل گرا و مبتنی بر شواهد پیموده، طی نکرده باشند.

اما روان‌شناسان مثبت‌گرا معتقدند که آنچه در این مدت بیش از پنجاه سال کشف و ابداع شد تنها برای 30% جمعیت بود. اینک زمان پرداختن به آن 70 درصدی است که مشکل روانی ندارند ولی خواهان شادکامی بیشتر و زندگی رضایتمندانه‌تری‌اند.

همراهی چند تن دیگر از روان‌شناسان به ابداع جریان روان‌شناسی مثبت‌گرا اقدام نمودند و در مقالات و آثار خود آن را اینگونه توضیح دادند:

حوزه روان‌شناسی مثبت‌گرا در سطح ذهنی درباره تجارب ذهنی ارزشمند است؛ آسایش روانی (بهزیستی ذهنی)[2] قناعت و خشنودی (از گذشته)، امید و خوش‌بینی (به آینده) و غرقه‌گی [3] و نشاط و شادی (در حال حاضر).

این روان‌شناسی در سطح فردی در مورد صفات مثبت فردی است: ظرفیت عشق‌ورزی و کشش‌های درونی و علائق، شجاعت، مهارت‌های بین‌فردی، احساس زیباشناختی، و خردمندی و حکمت. در سطح گروهی روان‌شناسان مثبت‌گرا به نهادها و فضائل مدنی می‌پردازند، فضائلی که افراد را به سمت شهروندی بهتر سوق می‌دهند؛ مسئولیت‌پذیری، توجه به منافع اجتماعی، دگردوستی (کمک به همنوع)، مدنیت، نوسازی، تساهل و مدارا و اخلاق کار (سلیگمن و چیگزنت میهای، 2000 ص.5).

از آن پس روان‌شناسان به ابعاد مختلف این نحله جدید گرایش یافتند و آن را گسترش دادند. بدین ترتیب به نظر می‌رسد که روان‌شناسی مثبت‌گرا حامل نوعی تغییر نگاه در روان‌شناسی است، تغییر از روان‌شناسی کاستی‌ها و نقاط ضعف به روان‌شناسی نقاط قوت و برتری‌های آدمی روان‌شناسی مثبت‌گرا نوعی تمرکز دوباره بر موضوع روان‌شناسی است و نه یک انقلاب.

اهداف روان‌شناسی مثبت‌گرا برای یک زندگی کامل

سلیگمن (2003) و سیلگمن و همکاران (2004) معتقدند که روان‌شناسی مثبت‌گرا درباره سعادتمندی انسان و شادکامی اوست. متون موجود در این باره نشان داده‌اند که یک زندگی شادمانه و با نشاط زندگانی است که افراد از آن رضایتمندی داشته و خشنود هستند. چنین زندگی را روان‌شناسان مثبت‌گرا زندگی کامل می‌دانند. سلیگمن و همکاران او معتقدند که این زندگی دارای سه رکن یا سه مؤلفه است، الف) زندگی سرشار از خوشی و لذت، ب) زندگی خوب و متعهدانه (یا زندگی درگیرانه) و ج) زندگی با معنی. این سه رکن در حقیقت سه راه یا سه مسیری هستند که افراد برمی‌گزینند تا به یک زندگی کامل و سعادتمند نائل شوند. سلیگمن این انواع سه‌گانه زندگی را تشریح کرده است.

زندگی شادمانه

طریق نخست دستیابی به زندگی سعادتمند داشتن یک زندگی لذت‌بخش سرشار از هیجان‌ها و عواطف مثبت است. روان‌شناسان مثبت‌گرا هیجان‌های مثبت‌ را به سه گروه تقسیم کرده‌اند: الف) هیجان‌های مثبتی که معطوف به آینده‌اند (نظیر آنچه رضایتمندی از گذشته، قناعت، صفا و صمیمیت)، ب) هیجان‌های مثبتی که معطوف به آینده‌اند (نظیر آنچه با امید و خوش‌بینی سروکار دارد) و ج) هیچان‌های مثبت معطوف به زمان حال (همچون خشنودی و ارضای شادی‌ها و لذت‌های زودگذر). سلیگمن (2003) هیجان‌های مثبت درباره حال را به دو طبقه متفاوت تقسیم کرده است؛ 1) لذت و 2) خشنودی. لذایذ خود به لذایذ بدنی و لذایذ سطح بالاتر تقسیم می‌شوند. لذت‌های بدنی هیجان‌های آنی و لحظه‌ای هستند که از حواس آدمی سرچشمه می‌گیرند مثل لذت ناشی از خوردن یک غذای خوشمزه یا لذت در اثر یک بوی خوش یا لذت حاصل از شنیدن یک نوای خوش یا دیدن منظره‌ای زیبا. لذت‌های سطح بالاتر هم آنی و زودگذرند ولی آنها ناشی از حوادثی پیچیده‌تر بوده و بیشتر یادگرفتنی هستند تا حاصل حواس. برای مثال احساسات ناشی از راحتی، سرخوشی، مزاح و شوخی، تن‌آرامی و ... . لذت‌های مربوط به آینده عبارتند از خوش‌بینی، امید، اعتماد، اطمینان کردن و اعتقاد و عقیده به چیزی داشتن.

زندگی خوب (زندگی درگیرانه و متعهدانه)

راه دیگر دستیابی به زندگی کامل، توسل به عوامل مسرت بخش است. مسرت بخش‌ها[4] گروه دیگری از هیجان‌های مثبت درباره حالند که بر خلاف لذت‌های زودگذر احساس نیستند بلکه فعالیتند نظیر مطالعه، گوه‌پیمایی، ورزش، گفتگویی با دوستی صمیمی، یا بازی کردن یا آموزش دادن به دیگران یا انجام کاری سخت. ویژگی اصلی مسرت‌بخش‌ها آن است که این فعالیت‌ها ما را کاملاً غرق خود ساخته و به نوعی از خود بیخود می‌سازند، وقتی که به آنها مبادرت بورزیم گذشت زمان را احساس نمی‌کنیم. این فعالیت‌ها موجب بروز حالتی می‌شوند که در متون روان‌شناختی مثبت‌گرا به آن غرقه‌گی می‌گویند حالتی که زمان متوفق می‌شود و فرد غرق در کاری می‌شود (چیکزنت میهای، 1990 و 2000).

مسرت‌بخش‌ها را نمی‌توان به دست آورد یا اگر هم به دست آمده باشند نمی‌توان آنها را حفظ کرد مگر به توانمندی‌ها ذاتی[5] و فضیلت‌های شخصی افراد توسل جست.

باید توجه داشت که هر چند مسرت بخش‌ها فعالیت‌هایی که می‌توانند لذت‌بخش باشند ولی ممکن است از راه هیجان‌های مثبت برآورده نشوند. در مواقعی چه بسا که پیگیری یک فعالیت ناخوشایند هم باشد اما این برآیند نهایی هیجان‌های مثبت برآورده نشوند. در مواقعی چه بسا که پیگیری یک فعالیت ناخوشایند هم باشد اما این برآیند نهایی کار است که مسرت‌بخش تلقی گردد؛ برای نمونه ورزشکاری که خود را برای مسابقات مهمی چون شرکت در بازی‌های بین‌المللی نظیر المپیک یا جام جهانی آماده می‌سازد باید برای آماده‌سازی لازم به خود زحمت زیادی بدهد و تمرینات سخنی را پشت سر بگذارد که چه بسا مسرت‌بخش هم نباشند ولی حاصل کار اوست که می‌تواند مسرت‌بخش باشد.

زندگی با معنی

سومین مسیر به سمت یک زندگی سعادتمند، داشتن قصد و معنی در زندگی است. معنی را چنین تعریف کرده‌اند «احساس تعلق به چیزی ورا و فرای خود، چیزی چون دانش، خانواده، اجتماع، عدالت یا یک نیروی معنوی بالاتر و توانا یعنی خدا». در مسیر سوم زندگی سعادتمند، فرد توانمندی‌های ذاتی و فضایل خویش را در خدمت آن چیزی که به آن احساس تعلق می‌کند قرار می‌دهد؛ چیزی که بزرگتر از خود اوست.

زندگی با نشاط. زندگی با نشاط چیزی است که نظریه‌های لذت‌گرایانه شادکامی آن را تأیید می‌کنند. این زندگی شامل میزان زیادی از هیجان‌های مثبت درباره حال، گذشته و آینده و مهارت‌هایی برای تقویت و تداوم این عواطف است. هیجان‌های مثبت درابره گذشته عبارتند از خشنودی، قناعت، کامروایی، غرور و صفا و صمیمیت. ما فعالیت‌ها و تدابیری را درباره بخشش و شکرگذاری تدوین کرده‌ایم که با استفاده از آنها می‌توان این خاطرات مثبت را افزایش داد.... هیجان‌های مثبت درباره آینده عبارتند از امید و خوش‌بینی، عقیده، حقیقت‌جویی، اعتماد و اطمینان. دیده شده که این هیجان‌ها بخصوص امید و خوش‌بینی ضربه‌گیرهای افسردگی هستند (سلیگمن، 1991 و 2002). ما برای تدابیر مداخله‌ای مربوط از اقدامات تجدید نظر شده مرتبط با امید و خوش‌بینی که در مطالعات قبلی تأثیر ضد بد بینی آنها تأیید شده بود استفاده کرده‌ایم. هیجان‌های مثبت درباره حال (اکنون) عبارتند از لذت و احساس مسرت ناشی از لذ‌های آنی. روان‌درمانی مثبت‌گرا دارای فعالیت‌هایی است برای یادگرفتن تجاربی از این دست و کسب لذت‌های زودگذر.

هیجان‌های مثبت‌تر غالباً با افسردگی و اضطراب کمتر همراه هستند. اما آیا این یافته نوعی همبستگی صرف است یا می‌تواند علی هم باشد.؟ بارابارا فردریکسون [6] و همکارانش شواهدی فراهم آورده‌اند. مبنی بر آنکه هیجان‌های مثبت اثر تعیین‌کننده کاهنده‌ای بر هیجان‌های منفی در حوزه‌های فیزیولوژیکی، توجه و تمرکز و خلاقیت دارند.

(فردریکسون و برانگین[7]، 2005؛ فردریکسون و لوینسن[8]، 1996؛ برای مرور مطالعات بنگرید و به فردریکسون، 2000). این هیجان‌ها همچنین در تاب‌آوری[9] در بحران‌ها نیز نقش دارند (فردریکسون، توگید[10] و همکاران، 2003؛ توگید و فردریکسون، 2004). متون‌شناختی درباره افسردگی نشان داده که در افسردگی نوعی حلقه نزولی وجود دارد که در آن خلق افسرده و تفکر محدود همدیگر را تداوم می‌بخشند. در مقابل فردریکسون و جانیر[11] (2003) گزارش می‌دهند که هیجان‌های مثبت و یک خزانه تفکر ـ عمل گسترده هم یکدیگر را تشدید کرده و نوعی حلقه نزولی وجود دارد که در آن هیجان‌های مثبت و یک خزانه تفکر ـ عمل گسترده هم یکدیگر را تشدید کرده و نوعی حلقه صعودی بهزیستی و اسایش روانی ایجاد می‌کنند. این داده‌ها از فرضیه‌ای حمایت می‌کنند دال بر اینکه هیجان‌های مثبت‌ کم و پایین احتمالاً در افسردگی نقش علی دارند و بیانگر آنند که ایجاد هیجان‌های مثبت بر علیه افسردگی سد مقاومی درست می‌کند.

زندگی درگیرانه (زندگی خوب و متعهدانه). دومین نوع زندگی شادمانه در نظریه سلیگمن، زندگی متعهدانه است؛ نوعی زندگی که تعهد، درگیری، مشارکت و دلبستگی به کار، روابط صمیمانه و تفریحات در آن وجود دارند و توسط افراد دنبال می‌شود (چیگزنت میهای، 1990)، غرفه‌گی که از نظر چیکزنت میهای نوعی حالت روان‌شناختی است که با درگیر شدن بالایی در فعالیت‌ها به دست می‌آید، شکلی از این نوع زندگی است. در این حالت زمان به سرعت می گذرد؛ توجه و تمرکز کاملاً بر فعالیت مربوطه معطوف می‌شود و حس خویشتن (منیت) از بین می‌رود (مونه‌تا[12] و چکزنت میهای، 1996). سلیگمن (2002) نشان داده که یک راه افزایش تعهد و درگیری افراد به زندگی و ایجاد حالت غرفه‌گی، مشخص کردن بالاترین اسعدادها و نقاط قوت افراد و بعد از آن کمتر به آنان است تا فرصت‌هایی ایجاد حالت غرفه‌گی، مشخص کردن بالاترین استعداد‌ها و نقاط قوت افراد و بعد از آن کمک به آنان است تا فرصت‌هایی پیدا کنند و از این توانمندی‌ها بیشتر استفاده کنند. ما ]سلیگمن و همکاران او[ بالاترین توانمندی‌های شخصی را توانمندی‌ها یذاتی نامیده‌ایم (پترسون و سلیگمن، 2004). این نظر قدمتی دیرینه دارد (به دیرینگی ارسطو) و در دیدگاه‌های نوین روان‌شناسی موراد مشابه آن را می‌توان در ایده انسان با عملکرد کامل (راجز، 1951)، مفهوم خود شکوفایی مزلو (1971) و نظریه خود تعیین‌گری [13] رایان [14] و دسی[15] (2000) دید. ما معتقدیم که افسردگی نه تنها با فقدان تعهد و درگیری و شرکت فعال در جنبه های مهم زندگی همبسته است بلکه نبود تعهد و درگیر شدن فعال در زندگی هم ممکن است موجب افسردگی بشود.

گروه میلان یک برنامه مداخلاتی برای درمان ساخته است که هدف آن انتقال ساختار زندگی روزمره به سمت یک زندگی متعهدانه‌تر است. از جمله منافع گزارش شده این برنامه عملیاتی کاهش سطح افسردگی و اضطراب است (ناکامورا[16] و چیکزنت میهای، 2002). برای مثال درمانجویی که توانمندی ذاتی‌اش خلاقیت بود، تشویق شد تا سفالگری بکند، به دنبال عکاسی برود، پیکر تراشی نماید یا در کلاس‌های نقاشی شرکت کند، یا کسی که توانمندی ذاتی کنجکاوی داشت، تشویق شد تا فهرستی از چیزهای که دوست داشت بداند و روش‌های دستیابی به آنها را تعیین کند و با فردی همسان خود که او هم توانمندی‌اش کنجکاوی بود، ملاقات کرده تا محیطی متعهدانه برای هم ایجاد کنند. فرضیه ما این است که تعیین توانمندی‌های ذاتی درمانجویان و آموزش روش‌های علمی جهت استفاده بیشتر از این توانمندی‌ها، علایم افسردگی را بیشتر تخفیف می‌دهد و چنین روش‌های علمی را هم ایجاد کرده‌ایم.

زندگی با معنی. سومین نوع زندگی در نظریه روان‌شناسی مثبت‌گرا داشتن زندگی با معنی و دنبال کردن قصد و هدفی خاص در زندگی است. این موضوع شامل استفاده از استعدادها و توانمندی‌های ذاتی به منظور پیوستن به چیزی است که فرد ایمان دارد آن چیز بزرگ‌تر از خودش است و سپس در خدمت آن بودن است. در این مورد نهادهای زیادی به عنوان «نهادهای مثبت» وجود دارند: برای نمونه مذهب، خانواده، اجتماع و ملت. بدون توجه به اینکه فرد به کدام نهاد خاص برای برقراری این معنی می‌پیوندد، انجام کاری در این باره نوعی حس رضایت خاطر ایجاد کرده و موجب می‌شود فرد اعتقاد پیدا کند که فردی است با یک زندگی خوب (میرز[17]، 1992؛ ناکامورا و چیکزنت میهای، 2002). چنین فعالیت‌هایی نوعی احساس ذهنی معنی ایجاد می‌کنند و قویاً با نشاط و شادکامی همبسته‌اند (لوبومیرسکی[18]، کینگ‌[19] و دینر[20]، 2005). یک موضوع ثابت در تمامی پژوهش‌های معنی‌سازی آن است که افرادی که بیشترین منفعت را از معنی‌یابی می‌برند کسانی‌اند که معنی را برای تغییر ادراکات و ذهنیت خود از شرایط نامساعد به وضعیت مساعد به کار می‌برند (مک آدام [21]، دیاموند[22]، دسن آیوبین [23] و منسفیلد [24]، 1997؛ پنبیکر [25]، 1993). ما معتقدیم که بی‌معنایی دقیقاً یک علامت افسردگی نیست بلکه یک علت آن است و اگر از تدابیر مرتبط با معنی‌یابی تبعیت کنیم، افسردگی تخفیف خواهد یافت. (سلیگمن و همکاران، 2006، صص 777 ـ 776).

سنجش بهزیستی ذهنی (آسایش روانی) و شادکامی و نشاط

از جمله شاخص‌های عمده مورد بررسی در روان‌شناسی مثبت‌گرا موضوع بهزیستی ذهنی (آسایش روانی) است، بهزیستی ذهنی (آسایش روانی) چنین تعریف شده است: «ارزشیابی عاطفی و شناختی یک فرد از زندگی‌اش» (دینر و همکاران، 200، ص 63). بهزیستی ذهنی دارای سه مؤلفه است؛ وجود هیجان‌های مثبت، نبود هیجان‌های منفی و قضاوت شناختی (ذهنی) درباره خشنودی و رضایتمندی از زندگی. ملاحظه این ابعاد نشان می‌دهد که اهمیت بهزیستی ذهنی (آسایش روانی) حتی برای مشکل‌دارترین افراد هم کاملاً ضروری است. بررسی‌ها نشان می‌دهد که افسردگی و بهزیستی ذهنی با یکدیگر همبستگی منفی و معکوس دارند. ردیف (1989) و ردیف و سنگر (1996) شش حیطه درباره بهزیستی ذهنی (آسایش روانی) برشمرده‌اند که عبارتند از تسلط بر محیط، رشد شخصی، هدف‌مندی در زندیگ، داشتن استقلال، خودپذیری و داشتن روابط مثبت با دیگران (به نقل از ژروف و لینلی، 2006).

سنجش توانمندی‌های ذاتی (شخصی)

همان‌طور که پیشتر بیان شد دومین نوع زندگی با نشاط، زندگی است که فرد در آن در خانواده یا محیط کار یا تفریحات و ... درگیر می‌شود به شکلی که نوعی به (مفهوم نیست تا کجا باید تایپ شود .....)

.

.

زندگی متعهدانه و درگیرانه علاوه بر تمرکز بر توانمندی‌ها بر حالت غرقه‌گی هم معطوف است. زندگی درگیرانه یک زندگی همراه با لذت از نوعی که در نظریه‌های لذت‌گرایانه گفته می‌شود، نیست (داک ورث و همکاران، 2005). به بیان دیگر می‌توان گفت که زندگی درگیرانه فقط زندگی مبتنی بر شادی‌هادی زود‌گذر نمی‌باشد، بلکه نوعی زندگی بر اساس مسرت و خشنودی واقعی بر مبنای انتخاب و کاربست قوی‌ترین استعدادها و لیاقت‌های افراد و در افتادن (چالش) با زندگی است. با این تعریف تجربه غرقه‌گی (استغراق) وجهی از زندگی متعهدانه و درگیرانه است و همان‌گونه که بیان شد در این حالت زمان متوقف می‌شود و فرد گذر زمان را احساس نمی‌کند، هشیاری بر وظیفه‌ای مشخص معطوف می‌شود و از دیگر امور دور می‌شود (شکلی از فقدان هشیاری که مثبت بوده و در زبان عامیانه فارسی از آن به «در بحر کاری فرو رفتن یا غرق شدن» یاد می‌شود (چیکزنت میهای، 2000؛ داک ورث و همکاران، 2005). گفته شده که در تجربه غرقه‌گی فرد دچار بی‌فکری و بی‌احساسی می‌شود که شاید ناشی از این باشد که همه فکر و ذهن فرد بر کار اصلی متمرکز و معطوف شده و لذا منابع روان‌شناختی دیگر امکان تفکر به سایر امور را نمی‌دهد و گویی که منابع‌شناختی انگار که تخلیه شده باشند (داک ورث، 2005). به این ترتیب هر چند که واکنش‌های اولیه بعد از این تجربه کلماتی مثل «چقدر زود گذشت» یا «چقدر جالب بود» یا ... ولی موضوع مهم آن است که این وضعیت حاصل یک واقعه لذت‌بخش آنی نیست بلکه نشان دهنده یک درگیری کامل با موضوع است.

سنجش و اندازه‌گیری معنی (معنی‌یابی)

سومین نوع زندگی شادمانه و با نشاط، زندگی معنی‌دار است. زندگی معنی‌دار همان گونه که ذکر شد یعنی دلبستگی به چیزی فراتر از خویش و در خدمت آن درآمدن. نوعی از خود بریدن و پا بر نفس گذاشتن. بامیستر و ووز (2002) خاطر‌نشان می‌کنند که آن «چیزی» که افراد انتخاب کرده و به آن دل می‌سپارند بسیار متنوع است؛ بعضی این را در ارتباط با خدا و مذهب می‌یابند و برخی در پیوند با خانواده و دوستان و هستند کسانی هم که معنی را در کارشان می‌جویند. بعضی معنی را در رفتن به کنیسه و دیر و معبد و برخی در رفتن به مسجد و کنشت. دیگرانی هم آن را در مشغولیت‌های دیگر جستجو می‌کنند. متون غربی به تصریح یا به تلویح می‌گویند (از جمله داک ورث و همکاران، 2005؛ سلیگمن، 2006 و دیگران) که افراد معنی را صرفاً از یک منبع به دست نمی‌آورند و به دنبال پیوستن به منابع چند‌گانه جهت دستیابی به معنی هستند.

بررسی‌ها نشان می‌دهد که یک علت عمده بروز افسردگی و بی‌نشاطی در جهان امروز در بی‌معنایی و تهی بودن (احساس خلا) افراد است (سلیگمن، 2000؛ داک ورث و همکاران، 2005؛ پترسون، 2006). اما به رغم این یافته که «یک علت شایع افسردگی و سوء مصرف مواد، تهی بودن [و بی‌ریشگی] یا فقدان معنی در زندگی و درک آن است، به جز معدودی از درمانگران (به‌ویژه درمانگران وجودی) سایر درمانگران و مشاوران برای تمرکز بر این موضوع و معنی یابی در افراد و درمانجویان آموزش چندانی نمی‌بینند و آن‌گونه که داک ورث و همکاران ادعا می‌کنند «تقریباً هیچ درمانگری برای اینکه معنی را اندازه‌گیری کند آموزش نمی‌بیند» (ص 640).

فوردایس، به عنوان نخستین کسی که به طور مشخص و عملی تدابیری در زمینه نشاط ابداع و بکاربست چهارده تاکتیک برای بانشاط شدن افراد به کار برد که از جمله آنها می‌توان به فعال‌تر شدن، اجتماعی‌تر شدن (جمع‌پذیری)، درگیر شدن درکارهای معنی‌دار، برقراری روابط عمیق‌تر و نزدیک تر با کسانی که دوست شان داریم، پایین آوردن سطح انتظارات (کاستن از طول امل) و ولویت‌ دادن به شاد بودن (سلیگمن و همکاران، 2006) اشاره کرد.

طبق تحقیقات و آزمون‌های روان‌شناسان کسانی که چیزهایی که قابل شکرگزاری است را به یاد می‌آورند و شکرگزار بودند و همچنین اعمال مهربانانه بیشتری داشته‌اند، نسبت به گروه مقابل که این کارها را انجام نمی‌دادند، خوشحال‌تر و با‌نشاط‌تر بودند.

تدابیر سلیگمن و تیم دانشگاه پنسیلوانیا در حوزه

روان‌شناسی مثبت‌گرا و روان‌درمانی مثبت‌گرا

سلیگمن و تیم همکار او که عمدتاً در مرکز روان‌شناسی مثبت‌گرا در دانشگاه پنسیلوانیا مستقرند و این مرکز را محلی برای انجام مجموعه‌ای غنی از تحقیق در این زمینه تبدیل نموده‌اند با توجه به اینکه زندگی با نشاط و مثبت‌ را به سه نوع زندگی شادکامانه، زندگی درگیرانه و متعهدانه و زندگی با معنی تقسیم کرده‌اند؛ به بسط فعالیت‌های خویش برای ارتقای این سه نوع زندگی و در نتیجه ایجاد یک زندگی بانشاط و کامل برای افراد پرداخته‌اند.

این محققان روش درمان ابداعی خود را «روان‌درمانی مثبت‌گرا» نامیده‌اند. آنان درباره رویکرد روان‌درمانی خود چنین می‌نویسند « ما این رویکرد را روان‌درمانی مثبت‌گرا (PPt) می‌نامیم. این نوع روان‌درمانی بر این فرضیه مبتنی است که افسردگی را می‌توان نه‌تنها با کاستن از علایم منفی آن درمان کرد، بلکه می‌توان به طور مستقیم‌تر و در اصل از راه ایجاد عواطف مثبت، تقویت توانمندی‌های ذاتی و معنی هم آن را شفا داد. ایجاد مستقیم این منابع مثبت به شکلی موفقیت‌آمیز ضدافسردگی عمل کرده و از وقوع مجدد علایم منفی آن در آینده هم جلوگیری می‌کند.

به منظور آشنایی با الگوی تدابیر درمانی مورد نظر سلیگمن و تیم تحقیقاتی دانشگاه پنسیلوانیا به اختصار اشاره‌ای به چند تدبیر عملی مدون شده و مورد استفاده آنان می‌شود:

1.     استفاده از توانمندی‌های شخصی: با استفاده از پرسش‌نامه مربوطه افراد پنج توانمندی‌ اول خود را شناخته و به راه‌هایی که فکر می‌کنند از این توانمندی‌ها بهتر و بیشتر می‌توانند در زندگی روزانه خود بهره بگیرند می‌اندیشند. در یک شیوه دیگر از افراد درخواست می‌شود تا به روش‌های دیگر و نوتری برای استفاده از توانمندی‌هایشان فکر کنند.

2.     سه نعمت / سه چیز خوب: فرد هر روز عصر سه مسئله خوب که برایش اتفاق افتاده را می‌نویسد و بعد به این فکر می‌کند که چرا این سه چیز برای او اتفاق افتاده‌اند (تا یک هفته این کار انجام می‌شود).

3.     سوگنامه / زندگینامه: از فرد خواسته می‌شود فکر کند که پس از یک زندگی پرثمر و خشنود کننده از دنیا رفته است. سپس به او گفته می‌شود دوست دارید در سوگ شما چه چیزی گفته شود و چگونه از شما یاد شود؟ فرض کنید قرار است در مجلس ترحیم شما کسی یک یا دو صفحه مطلب درباره شما بخواند؛ خودتان این دو صفحه را بنویسید و به طور خلاصه بگویید دوست داریم چگونه و با چه چیزی از شما یاد بشود.

4.     دیدار تشکر‌آمیز (تشکر از مخلوق): به کسی فکر کنید که بر شما منتی دارد (به او مدیونید) ولی تاکنون هرکز نتوانسته‌اید از او تشکر و تقدیر کنید. نامه‌ای به او بنویسید و در آن مراتب تشکر خود را از او اعلام کنید و به طور حضوری یا از طریق تلفن‌ نامه را با صدای بلند برایش بخوانید.

5.     پاسخدهی فعال / سازنده: یک پاسخ فعال ـ سازنده پاسخی است که در آن به روشی مثبت و گرم به اخبار خوشی که زا فرد دیگری به شما می‌رسد، واکنش نشان می‌دهید. حداقل هر روز یک بار به شکلی فعال و سازنده به کسی که او را می‌شناسید، چنین پاسخی بدهید.

6.     با حوصله کار کردن: روزی یک بار کاری که عادت داشته‌اید با عجله و شتاب انجامش دهید (مثلاً تند غذا خوردن، زود اصلاح کردن، سریع رفتن به سمت کلاس درس و ...) را با طمأنینه و با سرعت کمتر (بدون تعجیل) انجامش دهید. پس از آنکه کار مربوطه را تمام کردید بنویسید که چه کاری کردید چگونه انجام کار امروزی با موارد قبلی تفاوت داشت (چه تفاوتی نحوه انجام با تعجیل و انجام با طمأنینه کار داشت) و در مقایسه با زمانی که آن کار را با عجله و شتابان انجام می‌دادید، در زمان انجام کار با حوصله چه احساسی داشتید (مقایسه احساس شما در دو نحوه انجام کار).

این روش‌ها را می‌توان هم به صورت گروهی و هم فردی اجرا کرد. سلیگمن و همکاران یک پروتکل 12 هفته‌ای هم در این باره ارائه داده‌اند که در 14 جلسه انجام می‌شود. در این جلسات هم فعالیت‌های مربوطه اجرا می‌گردد و هم تکالیف خانگی به افراد داده می‌شود تا در منزل آنها را تمرین کرده و در جلسه بعدی با خود بیاورند.

 

 


[1]
                [1] . Positive Psychology.

 

[2]
                [2] . subjective well – being.

 

[3]
                [3] .flow.

 

[4]
                [4] .gratifications.

 

[5]
                [5] . Tayyab Rashid.

 

[6]
                [6] . Barbara Fredrickson.

 

[7]
                [7] .Branigan.

 

[8]
                [8] .Levenson.

 

[9]
                [9] .resiliency.

 

[10]
                [10] .Togade.

 

[11]
                [11] .Joiner.

 

[12]
                [12] . Moneta.

 

[13]
                [13] . self – determination.

 

[14]
                [14] .Ryan.

 

[15]
                [15] .Deci.

 

[16]
                [16] .Nakamura.

 

[17]
                [17] .Myers.

 

[18]
                [18] .Lyubomirsky.

 

[19]
                [19] .King.

 

[20]
                [20] .Diener.

 

[21]
                [21] .McAdam.

 

[22]
                [22] .Diamond.

 

[23]
                [23] .de st. Aubin.

 

[24]
                [24] .Mansfield.

 

                [25] . Mansfield.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۵:۳۹
دکتر سید عبدالرضا بابامحمودی